نوع فایل
PDF
حجم فایل
1MB
نویسنده
cio
تاریخ انتشار
1 سپتامبر 2024
دسته بندی
تعداد بازدید
146 بازدید
30,000 تومان

تک پروژه اینبار دانلود کتاب وام دماغ سعید هاشمی را برای شما ارائه کرده است. کتاب **”وام دماغ”**، مجموعه داستان‌های طنزی از سیدسعید هاشمی (متولد ۱۳۵۳) است. در یکی از داستان‌های این کتاب به نام **”باغت آباد کنکوری”**، روایت جذابی از تجربه‌های یک دانش‌آموز کنکوری به تصویر کشیده شده است. در این داستان، مادر دانش‌آموز با مؤسسه **”کنکور طلا”** تماس می‌گیرد و مکالمه‌ای جالب و طنزآمیز به وجود می‌آید: > نیم ساعت بود که مامان داشت با مؤسسه‌ی «کنکور طلا» صحبت می‌کرد و روی اعصاب من راه می‌رفت: > ـ چی؟ هفته‌ای یه بار امتحان می‌گیرید؟ دستتون درد نکنه. مگر اینکه شما یه کار کنید این بچه رتبه‌ی تک رقمی بیاره … نمی‌شه هر روز امتحان بگیرید؟
> آهان! بله وقت تصحیح ندارید. این گفت‌وگو نه تنها فضایی طنزآمیز به وجود می‌آورد، بلکه فشار و استرس زیادی که دانش‌آموزان کنکوری و خانواده‌هایشان تحمل می‌کنند را نیز به تصویر می‌کشد. این داستان با نگاهی طنز، لحظات مختلفی از زندگی یک خانواده کنکوری را نشان می‌دهد و خواننده را به خنده وامی‌دارد. آیا دوست دارید درباره دیگر داستان‌های این مجموعه هم بیشتر بدانید؟ برای خرید و دانلود کتاب های بیشتر همراه تک پروژه باشید.

درباره و خلاصه کتاب وام دماغ سعید هاشمی

این مکالمه طنزآمیز همچنان ادامه دارد و مادر در تلاش است تا شرایط بهتری برای فرزندش فراهم کند:

> ما می‌تونیم این چند میلیون رو قسطی … بله … آخه می‌دونید؟ بابای بچه کارمنده … رفته وام گرفته … برامون سنگینه …
>
> مامان‌بزرگ هم هی از این طرف اُرد می‌داد:
> ـ بگو بهش نمره بدن.
>
> زهره گفت: «مامان‌بزرگ مگه اونجا مدرسه است؟ توی مؤسسه‌ی کنکور، هر کسی باید سعی کنه خودش نمره بیاره.»
>
> اما مامان‌بزرگ گوشش بدهکار نبود:
> ـ بگو تند تند بهش درس ندن. آروم آروم درس بدن … بگو مواظب رفت و آمدش باشند. با بچه‌های خوب بندازنش توی یک میز … بگو ….

صدای باز و بسته شدن در خانه آمد. کسی که وارد شد، با تعجب پرسید:
> ـ سلام! اینجا چه خبره؟ سنگ پا گم شده؟ صدا به صدا نمی‌رسه.

در این لحظه، مادر خداحافظی کرد و تلفن را قطع کرد. این داستان کوتاه، با طنزی شیرین و کنایه‌آمیز، فشارها و نگرانی‌های خانواده‌ها برای موفقیت فرزندانشان در کنکور را به تصویر می‌کشد و خواننده را به لبخند وامی‌دارد.

درباره نویسنده کتاب وام دماغ سعید هاشمی

گفت: «سلام! داشتم با مؤسسه‌ی کنکور صحبت می‌کردم. ایشالا از هفته‌ی بعد، عصرها باید بره سر کلاس.»

بابا گفت: «من هم سر راهم رفتم با یه مؤسسه‌ی کنکور صحبت کردم بلکه صبح‌ها هم بفرستیمش سر کلاس.»

مامان با نگرانی پرسید: «حالا مؤسسه‌ی مطمئنی هست؟ اسمش چیه؟»

بابا با اطمینان جواب داد: «آره، مؤسسه‌ی خوبیه. مؤسسه‌ی کنکورِ “دستت رو بذار تو دستم”. پنج میلیون می‌گیره و رتبه‌ی دهِ کنکور تحویلت می‌ده.»

این مکالمه کوتاه، تصویری طنزآمیز از فشارها و انتظارات والدین برای موفقیت فرزندانشان در کنکور ارائه می‌دهد. تلاش‌های خانواده برای پیدا کردن بهترین مؤسسه‌ها و کلاس‌ها نشان می‌دهد که چگونه کنکور به یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های خانواده‌ها تبدیل شده است. این داستان نه تنها خنده‌دار است، بلکه به نقدی اجتماعی از فشارهای زیاد و گاهی بی‌موردی که بر روی دانش‌آموزان وارد می‌شود، می‌پردازد.

اگر بخش دیگری از این مجموعه طنز را بخوانیم، احتمالاً باز هم از خواندن لحظات جالب و خنده‌دار زندگی این خانواده‌ها لذت خواهیم برد.

معرفی کتاب وام دماغ سعید هاشمی

آن روز آقا نصرت و همدم خانم روی ایوان خانه نشسته بودند و چای می‌خوردند. آن‌ها از جوانی‌شان صحبت می‌کردند؛ زمانی که سرشان شلوغ بود و بچه‌ها دورشان پرسه می‌زدند. آن روز از آن روزهایی بود که مهر و محبت آن دو گُل کرده بود و بگو مگو و قهر و داد و بیداد را فراموش کرده بودند.

همدم خانم آهی کشید و گفت: «هی… پیر شدیم و بچه‌ها از دور و برمون رفتند. آخرش هم به آرزوهامون نرسیدیم.»

آقا نصرت با لبخندی تلخ پاسخ داد: «ای بابا! کی به آرزوش رسیده که ما دومی‌اش باشیم.»

همدم خانم دست‌های خود را روی زانوانش گذاشت و به افق دوردست خیره شد. نسیم ملایمی وزیدن گرفت و بوی عطر گل‌ها را با خود آورد. آن‌ها در سکوتی آرام و شیرین غرق شدند و هر دو در ذهن خود به روزهای گذشته سفر کردند، به زمانی که شور و شوق جوانی و عشق در خانه‌شان جاری بود.

این لحظات کوتاه از زندگی آقا نصرت و همدم خانم نشان‌دهنده عشق و تفاهم آن‌ها پس از سال‌ها زندگی مشترک است. هرچند که به آرزوهایشان نرسیده‌اند، اما هنوز یکدیگر را دارند و این عشق و همراهی گوهری ارزشمند است.

چرا باید کتاب وام دماغ سعید هاشمی خریداری کنیم؟

آقا نصرت در حالی که چای‌اش را جرعه‌جرعه می‌نوشید، با نگاه مهربانی به همدم خانم پاسخ داد:
ـ هی… کجایی مرد؟ خیلی از آدم‌ها به آرزوهاشون رسیدن و کامروا شدند. فقط ما باید ناکام از دنیا بریم.
آقا نصرت با لبخندی به چهره همدم خانم نگاه کرد و گفت:
ـ حالا کی گفته که تو می‌خواهی از دنیا بری؟ تا حالاش که عمر نوح داشتی. از حالا به بعد هم عمر حضرت خضر پیدا می‌کنی.

همدم خانم با اخمی ملایم به او خیره شد و گفت:
ـ بازم تو شروع کردی به مسخره کردن؟ همه‌ی آدم‌ها باید برن. خود تو هم همین طور. تازه من ده سال از تو کوچیک‌ترم.

آقا نصرت با خنده‌ای گفت:
ـ خب پس ده سال بیشتر فرصت داری که به آرزوهات برسی. حالا بیا از این چای لذت ببریم و به فکر روزهای خوب آینده باشیم.

همدم خانم با لبخندی آرام به او نگاه کرد و گفت:
ـ باشه، اما یادت نره که باید همیشه همراه هم باشیم، حتی اگر به آرزوهامون نرسیدیم.

این گفت‌وگو بین آقا نصرت و همدم خانم نشان‌دهنده عمق عشق و همراهی آن‌ها پس از سال‌ها زندگی مشترک است. هرچند که به تمام آرزوهایشان نرسیده‌اند، اما همچنان در کنار یکدیگر باقی مانده‌اند و از لحظات ساده و شیرین زندگی لذت می‌برند.

📌 فهرست مطالب کتاب وام دماغ سعید هاشمی: 

  • خانم جوان بالدار
  • امان از این خوک کثیف
  • طبیب فرنگی
  • و …

دانلود کتاب وام دماغ سعید هاشمی pdf

دانلود رایگان pdf کتاب وام دماغ سعید هاشمی

وام دماغ سعید هاشمی

نقد کتاب وام دماغ سعید هاشمی pdf

خلاصه وام دماغ سعید هاشمی

مطالعه بیشتر

راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
  • برای باز کردن فایل ZIP نمونه سوال ها نیاز به نرم افزار Winrar دارید.